loading...
کــــــــــبله تنهایـــــــــــــــــی مــــــــــــن
❣ॡ❈Ðễ₣йέસ❈ॡ❣ بازدید : 4 جمعه 1393/02/05 نظرات (2)

اس ام اس

 

سقوط تاوان پریدن با بعضیهاست!

 

اعتماد ممنوع!!!

 

 

 

چمدانت را بستی و چند بار پشت سرت را نگاه کردی و گفتی:

چیزی جا نگذاشته ام؟؟؟

چرا ؟برگرد؟

یک دنیا خاطره...

 

 

 

شنیدیم٬ میگن:

وقتی یه دختر بخاطر یه پسر اشک میریزه ،
یعنی واقعن دوسش داره...

 

 

اما ....وقتی یه پسر بخاطر یه دختر اشک بریزه ،

یعنی دیگه هیچوقت نمیتونه کسیو مثل اون دوست داشته باشه ....

 

اس ام اس

 

 

گاهی دوستت دارمها بي فايده اند مثل موفق باشيد های انتهای برگه امتحان ...

 

 

اس ام اس

 

 

❣ॡ❈Ðễ₣йέસ❈ॡ❣ بازدید : 1 جمعه 1393/02/05 نظرات (0)

من نمیدانم این دلتنگی... دلتنگی که میگویند چیست؟
همین حس مبهم نفس گیری که دامن گیرم شده
وقتی از ندیدنش تب میکنم... وقتی کودکانه بی تابش میشوم!
وقتی از نشنیدن صدایش احساس خفگی میکنماین همان دلتنگی ست؟!؟

 

 

 

 

 

 

هیچ چیزی سخت ترازاین نیست که بخاطر کارایی که کردی نتونی روزمادروباوجوده اینکه کنارته بهش تبریک بگی 

 

 

 

 

 دلتنگی هم حس جالبیست ….!

داغ نیست اما ….
میسوزاند…..!

 

 

 

 

چه سر به راه است .....
دلتنگیت را میگویم !
از گوشه ی دلم 
جم نمیخورد ....

 

 

 

 

 

عکس love, والپیپر LOVE, پوستر love, زیباترین تصاویر عاشقانه

  

❣ॡ❈Ðễ₣йέસ❈ॡ❣ بازدید : 1 پنجشنبه 1393/02/04 نظرات (1)

 

 

شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: ستاره ، دخترم ، در را باز کن. ستاره جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. ستاره ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابایستاره میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه : سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟ محمد جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم. می بینی محمد بازم تونستم باهات حرف بزنم. دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم. ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟ گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟ علی تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟ داماد قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟ کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه. کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند. محمد مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت. حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه ، همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره. روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد، یادته؟ روزی که دلامون لرزید، یادته؟ روزای خوب عاشقیمون، یادته؟ نقشه های آیندمون، یادته؟ محمد من یادمه، یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند. یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری تنها برو سراغش. یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری. یادته اون روز چقدر گریه کردم، تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه می کنی چشمات قشنگتر می شه می گفتی که من بخندم. محمد حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم. هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای من نیافته ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام. روزی که بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات. دارم به قولم عمل می کنم. هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ. پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم. نمی تونم ببینم بجای دستای گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه. همین جا تمومش می کنم. واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام. وای محمد کاش بودی می دیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم. دلم برات خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت. دستم می لرزه. طرح چشمات پیشه رومه. دستمو بگیر. منم باهات میام …. پدر مریم نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالای سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه می کنه. سرشو بر گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که توی چهار چوب در یه قامت آشنا می بینه. آره پدر محمد بود، اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش با اشک یکی شده بود. نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد نگاهی که خیلی حرفها توش بود. هر دو سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود. پدر محمد هم اومده بود نامه ی پسرشو برسونه بدست مریم اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود. حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب عشق محمد و ستاره بسته شده. حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد دو مادر و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت مابقی هر چی مونده گذر زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا نمیکنند…

 

 

❣ॡ❈Ðễ₣йέસ❈ॡ❣ بازدید : 1 پنجشنبه 1393/02/04 نظرات (0)

پسر:بالاخره موقعش شد.خیلی انتظار کشیدم.

 

دختر:می خوای از پیشت برم؟؟

 

پسر:حتی فکرشم نکن!

 

دختر:دوسم داری؟

 

پسر:البته!هرروز بیشتر از دیروز...

 

دختر:تا حالا بهم خیانت کردی؟

 

پسر:نه!برای چی می پرسی؟

 

دختر:منو می بوسی؟

 

پسر:معلومه!هر موقع که بتونم.

 

دختر:منو میزنی؟؟

 

پسر:دیوونه شدی؟؟من همچین آدمی ام؟!

 

دختر:میتونم بهت اعتماد کنم؟!

 

پسر:بله.

 

دختر:عزیزم!!

 

بعد از ازدواج

 

کاری نداره...از پایین به بالا بخون!

 

.

.

.

.

 
❣ॡ❈Ðễ₣йέસ❈ॡ❣ بازدید : 1 پنجشنبه 1393/02/04 نظرات (1)

آیا میدانید، گاج مخفف چیه؟ گیج ترین انسان جهان

آیا میدانید، گاج مخفف چیست؟ گاج = گاگولا اینجا جمعن !

آیا میدانید، فیس و افاده ی منشی دکترا از خود دکترا بیشتره ؟

آیا میدانید، که هندزفری و گره عاشق ترین زوج در تمام جهان هستن !؟

آیا میدانید، بعضی وقتا یه زنِ حسود میتونه ۱۰ برابر FBI تحقیقات انجام بده !؟

آیا میدانید، یک اتاق مرتب نشانه ای از کامپیوتر خراب یا اینترنتی قطع شده میباشد !؟

آیا میدانید، سر هر موضوعی که تو خونه دعوا میشه نتیجه اینه که تو زیاد میری اینترنت !؟

آیا میدانید، هرچی مهمونی رسمی تره ، میزان خارش جاهای حساس هم به مراتب بیشتر میشه !؟

آیا میدانید، چهره کسایی که تو صف دستشویی عمومی هستن جز جذابترین چهره ها شناخته شده ؟

آیا میدانید، که دکمه “enter” کیبورد هم پیر و فرسوده می شود و اصطلاحا به آن “پیرینتر” گفته می شود !؟

آیا میدانید، که تو خونه کلا کسی کاریت نداره ،اما یه دقیقه میای با هندزفری آهنگ گوش کنی بقالی سر کوچتونم ۵ بار صدات زده ؟

آیا میدانید، وقتی زبانتان از دهانتان بیرون است ، نمیتوانید تند تند نفس بکشید؟

آفرین رکس ، بگیرش

 

 

 

 

 

قیافتو تصور میکنم=========>>>>

 

 

 

❣ॡ❈Ðễ₣йέસ❈ॡ❣ بازدید : 1 پنجشنبه 1393/02/04 نظرات (8)

 

 

 


 

 

 

 

 

 

  عشق روی نیمکت ایستگاه اتوبوس
اولين ملاقات٬ ايستگاه اتوبوس بود.
ساعت هشت صبح.
من و اون تنها.
نشسته بود روی نيمکت چوبی و چشاش خط کشيده بود به اسفالت داغ خيابون.
سير نگاش کردم.
هيچ توجهی به دور و برش نداشت.
ترکيب صورت گرد و رنگ پريدش با ابروهای هلالی و چشمای سياه يه ترکيب استثنايی بود.
يه نقاشی منحصر به فرد.
غمی که از حالت صورتش می خوندم منو هم تحت تاثير قرار داده بود.
اتوبوس که می اومد اون لحظه ساکت و خلسه وار من و شايد اون تموم می شد.
ديگه عادت کرده بودم.
ديدن اون دختر هر روز در همون لحظه برای من حکم يه عادت لذت بخش رو پيدا کرده بود.
نمی دونم چرا اون روزای اول هيچوقت سعی نکردم سر صحبت رو با اون باز کنم.
شايد يه جور ترس از دست دادنش بود.
شايدم نمی خواستم نقش يه مزاحم رو بازی کنم.
من به همين تماشای ساده راضی بودم.
دختر هر روز با همون چشم های معصوم و غمگين با همون روسری بنفش بی حال و با همون کيف مشکی رنگ و رو رفته می اومد و همون جای هميشگی خودش می نشست.
نمی دونم توی اون روزها اصلا منو ديده بود يا نه.
هر روز زودتر از او می اومدم و هر روز ترس اينکه مبادا اون نياد مثل خوره توی تنم می افتاد.
هيچوقت برای هيچ کس همچين احساس پر تشويش و در عين حال لذت بخشی رو نداشتم.
حس حضور دختر روی اون نيمکت برای من پر بود از آرامش ... آرامش و شايد چيزديگه ای شبيه نياز.
اعتراف می کنم به حضورش هرچند کوتاه و هر چند در سکوت نياز داشتم.
هفته ها گذشت و من در گذشت اين هفته ها اون قدر تغيير کردم که شايد خودمم باور نمی کردم.
ديگه رفتنم به ايستگاه مثل هميشه نبود.
مثل ديوانه ها مدام ساعت رو نگاه می کردم و بی تابی عجيبی روحم رو اسير خودش کرده بود.
ديگه صورتم اصلاح شده و موهام مرتب نبود.
بی خوابی شبها و سيگار های پی در پی.
خواب های آشفته لحظه ای و تصور گم کردن يا نيامدن او تموم شب هامو پر کرده بود.
نمی دونم چرا و چطور به اين روز افتادم.
فقط باور کرده بودم که من عوض شدم و اينو همه به من گوشزد می کردن.
يه روز صبح وسوسه عجيبی به دلم افتاد که اون روز به ايستگاه نرم.
شايد می خواستم با خودم لجبازی کنم و شايد ... نمی دونم.
اون روز صدای تيک تاک ساعت مثل پتک به سرم کوبيده می شد و مدام انگشتام شقيقه های داغمو فشارمی داد.
نمی تونستم.
دو دقيقه مونده به ساعت هشت ديوانه وار بدون پوشيدن لباس مناسب و بدون اينکه حتی کيفم رو بردارم دوان دوان از خونه زدم بيرون و به سمت ايستگاه رفتم.
از دور اتوبوس رو ديدم که بعد از مکثی کوتاه حرکت کرد و دور شد و غباری از دود پشت سرش به جا گذاشت.
من ... درست مثل يک دونده استقامت که در آخرين لحظه از رسيدن به خط پايان جا می مونه دو زانو روی آسفالت افتادم و بدون توجه به نگاه های متعجب و خيره مردم با چشمای اشک آلود رفتن و دور شدن اتوبوس رو نگاه می کردم.
حس می کردم برای هميشه اونو از دست دادم.
کسی که اصلا مال من نبود و حتی منو نمی شناخت.
از خودم و غرورم بدم می اومد.
با اينکه چيزی در اعماق دلم به من اميد می داد که فردا دوباره تو و اون روی همون نيمکت کنار هم می نشينيد و دوباره تو می تونی اونو برای چند لحظه برای خودت داشته باشی ... بازم نمی دونستم چطور تا شب می تونم اين احساس دلتنگی عجيب رو که مثل دو تا دست قوی گلومو فشار می داد تحمل کنم.
بلند شدم و ايستادم.
در اون لحظه که مضحکه عام و خاص شده بودم هيچی برام مهم نبود جز ديدن اون.
درست لحظه ای که مثل بچه های سرخورده قصد داشتم به خونه برگردم و تا شب در عذاب اين روز نکبت وار توی قفس تنهايی خودم اسير بشم تصويری مبهم از پشت خيسی چشمام منو وادار به ايستادن کرد.
طرح اندام اون ( که مثل نقاشی پرتره صورت مادرم از بر کرده بودم ) پشت نيمکت ايستگاه اتوبوس شکل گرفته بود.
دقيق که نگاه کردم ديدمش.
خودش بود.
انگار تمام راه رو دويده بود.
داشت به من نگاه می کرد.
نفس نفس می زد و گونه های لطيفش گل انداخته بود.
زانوهام بدون اراده منو به جلو حرکت داد و وقتی به خودم اومدم که چشمام درست روبروی چشم های بی نظيرش قرار گرفته بود.
دسته ای از موهای مشکی و بلندش روی پيشونيشو گرفته بود و لايه ای شبيه اشک صفحه زلال چشمشو دوست داشتنی و معصومانه تر از قبل کرده بود.
نمی دونستم بايد چی بگم که اون صميمانه و گرم سکوت سنگين بينمونو شکست.
شما هم دير رسيديد؟
و من چی می تونستم بگم.
درست مثل شما.
و هر دو مثل بچه مدرسه ای ها خنديديم.
مثه اينکه بايد پياده بريم.
و پياده رفتيم ...
و هيچوقت تا اون موقع نمی دونستم پياده رفتن اينقدر خوب باشه

❣ॡ❈Ðễ₣йέસ❈ॡ❣ بازدید : 1 پنجشنبه 1393/02/04 نظرات (0)

آنقدر مرا از رفتنت نترسان!!!

قرار نیست برای همیشه باهم بمانیم

روزی همه رفتنی اند.

ماندن به پای کسی لیاقت می خواهد نه بهانه!

حالا بلند می گویم:

"رفتی؟به درک!لیاقت مرا نداشتی!"

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بوسیدن بعضیا حرام که نیست هیچی. . .

جزو واجبات هم هست. . .

وآلا. . .(!)

 

 

 

 

❣ॡ❈Ðễ₣йέસ❈ॡ❣ بازدید : 1 پنجشنبه 1393/02/04 نظرات (0)

 

 

 

من درد می کشم

اما تو چشمهایت را ببند!!!

سخت است بدانم می بینی و بیخیالی.

 

اس ام اس

 

 

 

 

 

نقــّـــــــــاشِ خــــوبی نــــبودم…

اما

ایـــــــــــــن روزها…

به لطـــــــــــفِ تــــــــــو…

انـــتظــــــار را دیـــــــــــدنی میکـــــِـــــــشـَـم….

 

 

 

❣ॡ❈Ðễ₣йέસ❈ॡ❣ بازدید : 1 پنجشنبه 1393/02/04 نظرات (0)

دیروز اومده بود به دیدنم با یه شاخه گل با یه نگاه مهربون همون نگاهی که سالهای سال ارزوشو داشتمو ازم دریغ میکرد گریه کردو گفت دلش برام تنگ شده خواستم بلند شمو اشکاشو پاک کنم ولی نتونستم

 

.

.

.

 

 

 

(...اون رفت ولی سنگ قبرم خیسه خیس بود...)

 

 

 

 

 

 

 

حرف های زیادی داری
سکوت علامت چیست

نمیدانم علامت رضایت است یا همان جواب ابلهان خاموشی است

معنی جدیدی به سکوت داده ای

سکوتت را میفهمم

یعنی انتظار

 

 

 

 

تعداد صفحات : 2

درباره ما
Profile Pic
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 20
  • کل نظرات : 42
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 40
  • آی پی دیروز : 9
  • بازدید امروز : 6
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 6
  • بازدید ماه : 6
  • بازدید سال : 13
  • بازدید کلی : 755